میدونید با این وضع تعطیلیا خیلی برای کنکور نگرانمچون الان دارم درسهای دهم و یازدهم رو جمعبندی میکنم و خب جمعبندی نباید خیلی با کنکور فاصله داشته باشه(حس میکنم!) .
من از سال اول واقعا تمام تلاشم رو کردم! مجبور بودم کلی راه تنهایی برم تا شعبه کانون که برنامه هفته بعدم رو از پشتیبانم بگیرم (برنامه ریزی درس منظورمه) وقتی برمی گشتم خیلی وقتا شب بود!
ولی راستش تا چند وقت پیش زیاد نتیجه نداد من هنوز امیدوارم چون میدونم مشکل این پیشرفت نکردنم توی درصدها دلیلش کم خوندنم نیست یه سری چیزهای حاشیه ایه و امیدوارم حل بشه و تا کنکور تغییر کنم!چون من خیلی راههام رو تغییر دادم و کم زحمت نکشیدم:)
وقتی بی انگیزه میشم آهنگ گوش میدم؛ میخوابم و میدونم که صبح که بیدار بشم یه شروع دوبارهست و حتی اگر بقیه بگن دیره برای پیشرفت، من باید بهتر از دیروزم تلاش کنم و قوی باشم
استاد عربی کنکورمون توی مدرسه میگه کل مدرسه باید از ملیکا انگیزه و انرژی بگیره:)
هفتم فروردین ۹۹
۱:۱۴
ملیکا
میگن من آدم قوی ای هستم. واقعا هم به این راحتیا نمیگم: خستم، حالم خوب نیست یا ناراحتم ولی جداً نمیدونم با این فکرای آخر شبی که میاد و گریمو در میاره چیکار کنم چه فکرایی؟ مسخرم نکنید ولی فکر اینکه چرا هیچکس از من خوشش نمیاد؟! نمیخوام ناله کنم؛ غر بزنم عقده محبت هم ندارم ولی حقیقتاً هیچ دوستی ندارم و احساس تنهایی میکنم. وقتی رفتارای خانوادم رو میبینممامانم منو هاید کرده واتس اپ
یا حتی مشاور مدرسه هم که به همه بچه ها پیام میده ولی پیامای منو سین میکنه جواب نمیده.(درسم خوبه:/). کاش یه بار هم یکی برای خوشحالی من تلاش میکرد
قبلا هم همیشه من هی به همکلاسیام پیام میدادم اوناام که دوستای خودشونو دارن ده سال بعد مرگم هم فکر نکنم متوجه نبودم شن
حتی مشاور کنکورم با همه شاگرداش خوبه من اون وسط کلا نامرئی ام!
مامانم رو که میبینم چقدر باباش(پدر بزرگم) دوستش داره؛ فکر میکنم خوبهمن حتی بابام هم تو بچگیم از رست دادم!
خدایاچرا؟:)
و همیشه تو هر محیطی من هیچوقت جزو افراد اثرگذار و مهم نبودم
ششم فروردین ۹۹
۲:۱۶
ملیکا
درباره این سایت